»» آمین
ی پروردگار بزرگ . ای بیدار در خوابهای ما . ای آشکار در پنهان ما .
هم اکنون که دست به بالا آورده ایم و از اعماق دل در کران کهکشان ها بر وجود لایتناهیت دعا می کنیم و با تمام کوچکی خود ، خداوندیه بی پایانت را بانگ می زنیم ... بر ما اجابتی کن دعاهایمان را.
خداوندا در چنین شبهایی بیدارم و بر زبانم ذکر نامت و ذکر صاحب عدل دارم ...
ای مطلق بر وجودم چیز نا وجودی در عالم ناتوانی در وصفت ، تو را صدا می کند، ای آنکه از درون دل عذاب، آسایش و آرامش را متولد می کنی. ای آنکه و ای خدایی که بر من منت بندگی نهادی و اجازه سجده بر بارگاه ملکوتیت را می دهی . ای ناز نیازمندی چو من . ای زیبای ساکت من.
ای حقیقت خلوت من. ای تفکر وجود من. ای قدرت مطلق. ای صاحب بر امور من. ای مالک شبهای خسته من . ای مالک روح و جسم من. ای آنکه از هر که بگریزم بر خانه پر امید تو پناه می آورم. ای در شبهای قدر. ای شنونده دعاهای من .
ای آنکه بی پاسخ نگذاشته ای هر آنچه خواستم. ای آنکه هنوز هم معجزه می کنی . ای آنکه شرمسارم از آن چیزی که به من دادی و من ندیدم و شکرت نکردم. ای نگاهدارنده مسافران غریب عرفانت. ای موسیقی بی کلام عشق. ای رود زلال روح من. ای خداوند شایسته خداوندی.
تو را به این شبهای عزیز ، تو را به زمزمه های عاشقانه من، تو را به نجوای عاشق با دل تنهایش، تو را به نام بزرگ مردی که در این شبها نامش به خدا می ماند و شفایش به بزرگان دیگرت، تو را به آن لحظه ای که مرا خلق کردی.در من قرارده عشق علی را .
ای خدای بزرگ و یکتا تو خود از اسرار شبانه من از گریه های در بغز روییده من و از دل عاشق من آگاهی . بنده خوبی نبوده ام و جز گناه چیزی در چنته ندارم .
با دستان خالی و یک دنیا امیدواری به تو پناه آورده ام .
می گویند غیر ممکن است ...
از دست رفته ای دارم و چشم به راهم و اشک هایم بی اختیار سرازیر .
چشم به راهم و منتظر . دیگر راهی را بلد نیستم و دیگر امیدی برایم نمانده است .
مریضم و مریضی دارم . نه دوایی و نه درمانی . دست بر سر مانده ام و تنها .
حساب قرض مردم را مانده ام و از ترس آبرویم پنهان . مرا فرصتی باقی نیست .
اگر عشق من واقعی نبود که همانا من آن را واقعا باور داشته ام ولی دیگر او نیست ...
آه خدایا فرصتی نیست و راه چاره ای نمی دانم ...
می گویند غیر ممکن است .
آه خدایا من فقط تو را می شناسم و بس . مگذار آنچه را که عمری بر آن گذاشته ام را از دست بدهم . که معنی دوست داشتن را از تو آموخته ام ...
چشمانم را بی فروغ بر عشق از دست رفته ام مگذار . قبول دارم . همه را می پذیرم . دلم به عشق تو خوش و پشتم به وجود تو گرم است .
مگذار تا فردا صبح آبرویی برایم نمانده باشد که دستم سخت بسته است .
خدایا مریضم را تو درمان کن و مریضیم را تو شفا ساز .
خداوندا مزد دل شکسته ام را از تو می خواهم و نمیرم مگر آن را از تو بگیرم .
ای بخشاینده مهربان ...
ای تمام معنی هر چه زیبایی است. ای پدیداربه وجودت قسم.
ای خالق بوی خاک پس از باران. تو را دلها برای شنیدن صدایت می تپد .
خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت چرا که رسوای جهانیم ...
الهی آمین ...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » احمد و سحر ( یکشنبه 86/7/22 :: ساعت 4:56 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
جاودانگی[عناوین آرشیوشده]